یزدفردا: اثر نامزد جایزه من بوکر با نام «کتاب فروشی» نوشته‌ پنلوپه فیتزجرالد منتشر شد.

به گزارش یزدفردا: در «کتاب‌فروشی» نوشته پنلوپه فیتزجرالد با ماجرای زنی به نام فلورانس همراه می‌شویم که قصد راه‌اندازی یک کتاب‌فروشی در دل شهر ساحلی هاردبورو را دارد. با خیال آنکه با برپایی این کتاب‌فروشی مردم بومی و اهالی منطقه به آن رونق می‌بخشند، شروع به برنامه‌ریزی می‌کند اما همه چیز طبق برنامه پیش نمی‌رود. این کتاب نامزد جایزه من بوکر بوده است.

در این داستان، زنی تنها که همسرش را از دست داده و در شهر ساحلی کوچکی در انگلستان به نام هاردبورو زندگی می‌کند. این کتاب روایتگر ماجرای او در راه باز کردن یک کتاب‌فروشی است و چالش‌هایی که حین و پس از برپایی آن بر سر راهش قرار می‌گیرد را بازگو می‌کند. ایجاد تغییر در هر محیطی دشواری‌های خودش را دارد و ممکن است واکنش‌های منفی از طرف افراد آن محیط در پی داشته باشد اما چیزی که در این مسیر بیشترین اهمیت را دارد، سازگاری و صبوری در برابر چالش‌هاست.

فلورانس در این داستان زیبا با مخالفت‌هایی در برابر راه‌اندازی کتاب‌فروشی‌اش روبه‌رو است و ناچار است برای به دست آوردن دل اهالی منطقه با برخی خواسته‌های آن‌ها درمورد کتاب‌فروشی کنار بیاید. با وجود مدارای فلورانس با افراد، تنش‌ها و مشکلات همچنان ادامه دارند و او را با دشواری‌هایی در مسیرش مواجه می‌کنند. چالش‌های مالی و غیرمالی‌ای که متوجه فلورانس است، او را از تصمیمش باز نمی‌دارد اما در این بین نیروی مخالف عظیمی از جانب یکی از افراد پرنفوذ محله وجود دارد که کار را برای فلورانس سخت و سخت‌تر می‌کند. مردم متعصب و کوته‌فکری که دور فلورانس را گرفته‌اند، از تغییرات ناگهانی ناشی از راه‌اندازی یک کتاب‌فروشی واهمه دارند و به همین دلیل دائماً تلاش می‌کنند تا در مسیر فلورانس سنگ‌اندازی کنند. داستان کتاب فروشی با نثر روان، ساختار درست و شخصیت‌پردازی‌های مناسب، به موضوعی جهان‌شمول و همگانی می‌پردازد: ایجاد تغییر زمانی ممکن است که دست کم درصد کمی از مردم با آن همراهی کنند. از این منظر این رمان به مفهوم لزوم اتحاد و همبستگی برای ارتقای فرهنگ در یک جامعه اشاره دارد و فلورانس را به نوعی نماینده‌ی هشیار گروهی از مردم معرفی می‌کند.

رمان «کتاب‌فروشی» داستانی جذاب است که در دل یک شهر ساحلی کوچک اتفاق می‌افتد و ما را وارد جهان فلورانس و مردم هاردبورو می‌کند تا مدتی را کنارشان زندگی کنیم و ببینیم در نهایت حق با چه کسی است.

این کتاب نشان می‌دهد که حتی بهترین نیت‌ها نیز ممکن است با موانع غیرمنتظره‌ای روبه‌رو شوند و ثابت قدمی ما در راه اهدافمان لزوماً تنها ضامن رسیدن به آنها نیست. اگر به رمان‌های خوش‌پرداخت انگلیسی با مضامین زندگی روزمره و قصه‌ی تلاش آدم‌ها برای بهتر شدن و بهتر زیستن علاقه دارید، خواندن رمان کتاب فروشی برایتان تجربه‌ای لذت‌بخش خواهد بود.

 

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «کتابخانه امانی، که به‌هرحال خودش منبع درآمد ثابت و البته آب‌باریکه‌ای بود حالا برای همیشه تعطیل شده بود. به این دلیل که برای اولین بار در تاریخ هاردبورو، یک کتابخانه‌ی عمومی تأسیس شده بود. این بخش سال‌ها بود که این خدمت را درخواست کرده بود، و معلوم نبود درنهایت اجبار به این اقدام ازطریق شورای شهر را باید به چه‌کسی تبریک گفت. کتابخانه‌ی جدید جزو امکانات رفاهی مهم بود. خوش‌بختانه محل مناسبی برای آن وجود داشت. ملک خریداری‌شده همان ماهی‌فروشی دبن بود. صدای رپر کمتر شنیده می‌شد، هرچند یک بار فلورانس دفترهای حسابداری را که این روزها زمان زیادی صرف آن می‌کرد دید که وحشیانه روی زمین پرت شده بود. صفحاتش هم خط‌خطی شده بود. وقتی آنها را به خواهرزاده جسی ولفورد نشان داد احساس بدی پیدا کرد، اما او گفت که باید هماهنگی‌های دیگری انجام بدهد، چون در محل کارش ترفیع گرفته بود و در آینده وقت نداشت به کهنه‌عمارت بیاید و کمکش کند. سردی خاصی هم در احساسش داخل خیاطی رودا وجود داشت. فقط آخر کار که می‌خواست مطمئن شود چیزی جا نگذاشته بود که کمی پشیمان شد.»

نشر البرز اخیراً این کتاب را با ترجمه محمدمهدی قاسملو در ۱۲۶ صفحه عرضه کرده است.

  • نویسنده : یزدفردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا